آرينآرين، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

آرین پرنده خوشبختی بابا و مامان

خاطرات شيرين آرين كنار خاله و عمو و آرادخان

سلام به گل پسرمامان عزيزيكي يه دونه مامان اين روزهاي گرم تابستان كه گرمي هوا همه رو كلافه كرده ميخوام برات خاطرات مسافرت خاله و عمو و آراد به تهران كه يك هفته اي در كنار ما بودند رو برات بنويسم: روز شنبه 4/5/93 خاله به اتفاق داداش آراد اومدند خونه مون صبح زود بيدار شدي رفتي توي بالكن روي صندلي نشستي و منتظر اومدنشون بودي .... توي يك هفته اي كه پيش ما بودند خيلي بهت خوش گذشت مهد نمي رفتي مامان هم مرخصي گرفته بود غذاهاي خوشمزه خاله بازي با داداش آراد شيرين زبونيهاي تو رفتن به پارك ، بازار، سرزمين عجايب، فرحزاد و ..... و امدن عمو محسن كه تو عاشقش هستي برات جالب بود روزهاي خوب و شيريني بودند ولي كم بود و رفتنشون خيلي برات دردناك بود واي كه...
14 مرداد 1393

خاطرات روزهاي تابستان 93 پسرم

سلام و صد تا سلام به عسل زندگيم به شيرين زبون مامان اين روزهاي گرم تابستان توي تهران همه رو كلافه كرده مامان كه خيلي اذيت ميشه گل پسرم اين روزها با شيرين زبونيهاش با شعر هاي قشنگي كه هم فارسي و هم انگليسي ياد گرفته شبهاي من و باباش رو شيرين كرده گل پسرم كلمات انگليسي رو خيلي خوب ياد گرفته (سيب گربه سگ مادر پدر ماشين و رنگها و ....) الهي دورش بگردم الهي قربون اون صحبت گردنش بشم  كه با مامانش نماز مي خونه سجاده رو برام پهن ميكنه فدات بشم... پسرم عزيزم ديروز بابا بي احتياطي كرد وقتي از مهد بردت خونه حواسش نبود و شما دستت گير كرد لاي در كه خون اومد و اذيت شدي واي كه چقدر اشك ريختي الهي من دورت بگردم.... گل پسرم مدتيه خودش غذا مي خوره ...
31 تير 1393