آرينآرين، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

آرین پرنده خوشبختی بابا و مامان

آرين شيرين زبون

1391/11/2 11:06
نویسنده : مامان آرین
141 بازدید
اشتراک گذاری

سلام و صدتاسلام به پسرم به نازنينم به عشقم به پاره تنم آرين جان عزيزمامان اين روزها دلم بدجوري گرفته و دلتنگم نمي دونم چرا بعضي وقتها اين جوري ميشم دلم هواي شهر و زادگاهم رو ميكنه دلم براي مامان جون و خاله ها و دايي ها براي مزار بابا بزرگ براي باغچه خونه مون كه درختاش و بابا بزرگ كاشت و الان بزرگ شدند تنگ ميشه ارين مامان با وجود تو با شيرين زبونيهات با كارهاي قشنگت شادم و دلم نمياد غصه بخورم كه پسرگلم متوجه بشه ولي چه كنم كه نميشه جلوي دلتنگي رو گرفت.پسرگلم ديروز اوردمت اداره اول رفتيم آرايشگاه واي كه چقدر خوشگل شدي با اون موهاي كوتاه و نرمت، توي آرايشگاه گريه كردي و ترسيدي ولي زود تموم شد برگشتيم اداره مامان لباسهات و عوض كرد و بدنت رو شت و سشوار كشيد و بعد با اون لباس خوشگلت و كفشهاي ابيت شروع كردي به راه رفتن واي عزيزم قربون راه رفتنت بشم كه ذوق ميكردي و توي اتاقهاي همكارها ميرفتي مهندس سلامت كه ديدت تعجب كرد گفت اين گل پسر كي راه افتاد پسرم عشقم خدارو شكر خدارو صدهزار مرتبه شكر كه پسرگلي مثل تو دارم عزيزم خيلي خسته شدي و توي نمازخونه مهندس خوابت برد تا ساعت 7شب خوابيدي و بعد با مامان و آقاي عباس زاده رفتيم خونه حمام كردي و غذا خوردي و تا ساعت 9 بازي كردي بعد هم مثل هر شب سروقت خوابت برد بخدا عاشقتم آرينم توبهترين پسر دنيايي تو گل پسر مني دوست دارم دوست دارم و تا لحظه اي كه جون توي بدنمه تنهات نميذارم. فقط مواظب خودت باش به خدا مي سپارمت راستي دندونات 8 تاشده كلمه بابا و مامان رو كامل ميگي واي كه روي مبل نشستنت و فيلم نگاه كردنت چقدر ديدنيه وقتي عموپورنگ يا خونه به خونه شروع ميشه چقدر قشنگ تماشا ميكني من كه از ديدنت سير نميشم........بوس بوس بوسقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)