آرينآرين، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

آرین پرنده خوشبختی بابا و مامان

خداوندا, چگونه تو را سپاس گوییم به شکرانه این همه زیبایی که با حضور آرين به زندگی ما افزوده شد؟

پسرم عيدت مبارک من در هر نوروزي مرغ مي‌شوم و روي شاخه درخت مي‌نشينم در هر نوروزي لبم كودك مي‌شود و مثل بوسه اي روي دست پدرم مي‌نشيند ببينيد ببينيد مثل اين‌كه آسمان درياست و بادبادكم يك ماهي قرمز  ببينيد ماهي قرمزم با باله‌ها و دم بلند و رنگارنگش چه جوري در آسمان شنا مي‌كند  نوروزهاي آينده يكي از ديگري بهتر خواهند بود  چشم را مي‌بندم نوروزهاي نردبانم را بالا مي‌روم و در يكي از نوروزهاي آينده، بادبادكم را برمي‌دارم و به دشت روبروي خانه‌مان مي‌دوم هر چه مي‌دوم از اين سرش به آن سرش نمي‌رسم و اين همان دياري است كه هر شب عيد دش...
10 فروردين 1393

پسرم عيدت مبارك

ابراب خودم ، موقع کاره ابراب خودم ، تو کنج هشتی ابراب خودم ، پس چرا نشستی رنگ صورتت سیاه اما قلب پاک تو ، یه رنگ با ما وقتی میخونی ، با رنگ شادت همه جمع میشن از اینجا و آنجا حاجی فیروز بخون صدات قشنگه رختای تنت ، رنگ و وارنگ صدای دایره ات ، نوای شادیست می خونه باهات هرکی زرنگه حاجی فیروز اومده سرتو بالا کن عید نوروز اومده سرتو بالا کن پر شده باغ و گلستان ز شکوفه  بلبل از راه اومده لونه شو نیگا کن       پسرم آرين برايت از طلا تختي مسيري رو به خوشبختي برايت عمر نوحي را وقار همچو كوهي را برايت صبر ايو...
9 فروردين 1393

روزهاي آخر سال 1392

گل پسرمامان سلام جگر گوشه مامان سلام توي ماه اسفند هستيم ماه آخر سال 92 همه مشغول خريد كردن و خونه تكوني كردن هستند و شور خاصي براي رسيدن فصل بهار دارند مامان هم كه كارهاي خونه تكوني رو شروع كرده و با وجود گل پسرم خيلي كارها برام سخت شده چون شيطوني ميكنه و نميذاره مامان هم مجبوره بذاره بخوابي بعد كارهاشو انجام بده هنوز خريد لباسهات مونده و مامان كلي نگرانه كه چه جوري به كارهاش برسه چون دست تنهام و برام مشكله.... مامان جان امسال قصد سفر به شيراز رو دارم ولي بابا ميگه خوزستان بريم پيش مامان جون ها و دايي ها و خاله ها و عمه و .... ولي مامان دوست داره گل پسرش رو ببره شيراز كلي بهمون خوش بگذره ... فعلا اختلاف نظر داريم و مطمين هستم باب...
6 اسفند 1392

شيرين زبونيهاي گل پسرمامان

سلام و صدتا سلام به گل پسرمامان به يكي دردونه مامان مامان جان شرمنده كه دير اومدم سراغ وبلاگت مامان خيلي خيلي گرفتار بود بعد از اون مريضي كه تموم شد رفتن رييسم مهندس سلامت پيش اومد و مامان رو كلي غصه دار كرد رييس خيلي خوبي بود با محبت با اخلاق و مهربون كه مامان بهش ارادت خاصي داشت اميدوارم كه هر جا باشه موفق باشه . اين جابجايي ها توي محيط اداره سرمامان رو خيلي شلوغ كرد و كارهاش زياد شد.پسرم چند روز پيش برات تبلت خريدم واي كه چقدر ذوق داري كه باهاش بازي كني شبها نيم ساعتي باهاش بازي ميكني بعدشم ميگي مامان قصه داستان ... منم كه آماده خوندن براي گل پسرم عزيزم عشقم .. پسرم اين روزها اسم تمام دوستات رو ميگي و چقدرهم زيبا و دلنشين (آوا- مهتا...
27 بهمن 1392

مريضي مامان مريم

سلام گل پسرمامان عزيزمامان هستي مامان الهي دورت بگردم (رفتن به تالار خسروي ) اين روزهاي سرد زمستان كه بارش برف شديده و هوا خيلي سرد شده مامان سرما خورده و ناخوشه. البته مقصر خودم بودم كه رفتم برف بازي و رعايت نكردم. گل پسرمامان عاشق برفه و دوست داره برف بازي كنه . گل پسرم ديشب كه رفتيم جشن تالار خسروي از طرف مهدكودكت دعوت شديم خيلي بهت خوش گذشت واي كه عسل مامان تمام دوستاش و ديد و همه رو مي شناخت و كلي بازي كرد برنامه خيلي خيلي قشنگي بود مامان با حال بدش بخاطر گل پسرش شركت كرد فداي توبشم كه همه عاشقت بودند و دوست داشتند فداي باهوش بودنت كه همه رو به اسم صدا مي كرديالهي دورت بگردم خدايا شكر. آرين جان اين روزها ديگه كامل حرف ميزنه جمله...
19 بهمن 1392