آرينآرين، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره

آرین پرنده خوشبختی بابا و مامان

نونهالان مهدکودک سپند در آدریان (93/7/27)

عشقم سوار اتوبوس داره با دوستای مهدکودکش میره آدریان بزرگ (کنار پنجره با بلوز نارنجی و جلیقه قهوه ای) الهی دورت بگرده مامان مریم که کنار دیوار ایستادی که بهت اجازه بدند بری توی زیارتگاه ... عاشقتم آرینم پسرم مشغول نیایش و عبادت زندگی مامان مشغول خوردن آش(نوش جانت) الهی فدات بشم دوست دارم عاشقتم دیونتم شیرین زبونم ((خدایا مواظب پسرم باش)) ...
30 مهر 1393

روزچهارشنبه بیست و سوم مهرماه نونهالان مهدکودک سپند به دیدن نمایش رفتند.

عسلم زندگی مامان شیرین زبونم که با اون حرفهای قشنگت مامان و بابا رو دیونه کردی عاشقتم... آرین عزیزم با لباس بنفش و کفشهای قهوه ای به اتفاق دوستای مهدکودکش به دیدن نمایش در کانون رفته الهی دورت بگردم خوشتیپ مامان..... ...
26 مهر 1393

روزهاي مريضي مامان مريم و آرين كوچولو

عسل شيرين من اين روزها كه فصل پاييز شروع شده من و تو هم مريض شديم از چهارشنبه شب 2/7/93 خوشگل مامان مريض شد و اسهال و استفراغ داشت گل پسرم عسلم لحظه هايي كه مامان مريضي تو رو مي بينه تلخ ترين و حشتناك ترين لحظات عمر مامان مريمه.... الهي دورت بگردم با اون انگليسي صحبت كردنت به اون زيبايي و تسلط كامل ، بصورت كامل احوالپرسي و سلام همه رو انگليسي ميگي از يك تا بيست بصورت انگليسي، شعر ،روزهاي هفته و حدود 70 كلمه انگليسي بلدي باهوش من عشق من زيباترين لحظات عمرم رو كنارت ميگذرونم كه براي من بزبز قندي رو تعريف ميكني شيرين زبوني ميكني... واي كه من عاشقتم ديونتم ... داشتم ميگفتم پسرم مريض شد مامان مريم هم از روز جمعه مريض شد وچقدر بد بود كه هر د...
12 مهر 1393

آرين در پارك لاله به اتفاق دايي جان (چهارشنبه 20/6/93)

     الهي دورت بگردم گل پسرم روزچهارشنبه 20/6/93 تولد بابا مجيد بود به اتفاق دايي جان و بابا رفتيم پارك بعد از اون هم رفتيم پاساژ پرنيان سيب زميني سرخ كرده و سمبوسه خورديم كلي خوش گذشت مامان دوست داشت بريم رستوران شام بخوريم ولي دايي جان قبول نكرد و پيشنهاد داد كه فردا ظهر جوجه كباب كه غذاي سالميه رو برامون درست ميكنه ... فردا مامان مرغ رو توي زعفران خوابوند و دايي جان رفت پشت بام و كباب ها رو درست كرد و خداييش چقدر خوشمزه بود علي بود كلي خوش بوديم .....   ...
25 شهريور 1393

آرين در كنار دوستاش توي مهدكودك داره معاينه ميشه 26/6/93

 عشق مامان عسل مامان با اون چشمهاي قشنگش با اون نگاههاي زيباش كه مامان عاشقشه..... خدارو شكر دكتر پوست و مو توي مهدكودك معاينه اش كرد و گفت موردي نداره الهي الهي شكرت.. امروز دوشنبه دايي جانش بعد از يك هفته كه پيش ما بود به اهواز برگشت و خدا ميدونه من چقدر نگرانم كه عصر كه آرين رو مي برم خونه اگه داييش رو نبينه چه جوابي بهش بدم خيلي بهش وابسته شده خدايا به پسرم كمك كن ...   ...
24 شهريور 1393

آرين به اتفاق دوست هاي مهدكودكش در روز 18/6/93 به دیدن فیلم سینمایی شهر موشها (2) رفته.

عكسهايي از عسل مامان كه به ديدن فيلم  شهرموشها رفته الهي دورت بگردم ( خوشتيپ مامان با اون چشماي قشنگش داره به دوربين نگاه ميكنه ) عاشقتم             ...
22 شهريور 1393

آرين به آرايشگاه اداره بابا و مامان رفته 17/6/93

عزيزدلم سلام باهوشم سلام اين روزها مهمان عزيزي پيش مونه كه شما رو خيلي خيلي خوشحال كرده عسل زندگيم  از يكشنبه 16/6/93 دايي جانش اومده پيشش و كلي ذوق داره توي اين روزها اونقدر بهش خوش ميگذره كه شبها دير ميخوابه اونم به ذوق دايي جانش ، ميره توي بغل دايي جان ميخوابه و كلي باهاش بازي ميكنه... ديروز عصر كه مامان شيفت اداره بود با داييش اومد اداره و با هم رفتيم آرايشگاه و كلي ذوق كردي ... چقدر خوشگل شدي ناز ماماني شدي عزيزم دوست دارم عاشقتم....   ...
18 شهريور 1393